جهت دانلود مقاله کلیک نمایید.

 زخدمت به نعمت نپرداختم

 

حاج احمد امیری از افراد شناخته شده و خوشنام رفسنجان است. با 84 سال سن یکی از با سابقه ترین افراد در زمینه پسته کاری و مدیریت باغهای پسته در رفسنجان محسوب می گردد. اجداد ایشان 400 سال پیش پس از مهاجرت از گناباد در تاج آباد رفسنجان اقامت گزیدند و اولین درخت پسته تاج آباد را کاشتند.

خود می گویند: « من از 7 سالگی در کار پسته بودم». سابقه کار با افرادی چون مرحوم زین العابدین رضوی و دکتر سید علی اوحدی از باغداران پسته بزرگ رفسنجان منجر به اشراف ایشان به تاریخ و تحول باغداری پسته در رفسنجان شده است.

در ادامه تلاشهای انجمن پسته ایران برای ثبت تاریخ شفاهی پسته، در یک عصر پاییزی با ایشان به گفتگو نشستیم. امید است مورد توجه قرار گیرد.

 

سیدمحمود ابطحی

حمید فیضی

 

 


آقای امیری ممکن است خودتان را معرفی کنید.

  من احمد امیری متولد 1307 در تاج آباد رفسنجان هستم. طبق شناسنامه حدود 84 سال دارم. اجدادم میر اعلم خان و میر کلام خان اهل گناباد خراسان بودند.

 لطفاً از سابقه خانواده تان در پسته توضیحاتی بدهید. 

همانطور که گفتم اجدادم اهل گناباد خراسان بودند. حدود 400 سال پیش با حکومت وقت گناباد درگیر شدند بنابراین تبعیدشان کردند به رفسنجان. از آنجا آمدند تاج آباد و بخشی از ده را خریدند. اولین درخت پسته ای که در تاج آباد رفسنجان زده شده اجداد من از گناباد آوردند. تاج آبادی ها بطورکلی در زمینه کاشت، داشت، برداشت، پیوند و هرس فعالیت داشتند. به همین دلیل است که این کارها را تاج آبادی ها بهتر ازجاهای دیگر رفسنجان می توانند انجام دهند. به این کارها آشناتر هستند.

 از چه سنی به کار پسته مشغول شدید؟ 

من از 7 سالگی در کار پسته بودم. دایی ام مرحوم عبدالکریم یحیوی مباشر مرحوم آقای غلامرضا آگاه در رفسنجان بود. باغات پسته ایشان دست دایی ام بود. آقای آگاه علاوه بر مالکیت خود در رفسنجان، جنگل ها را از دولت اجاره کرده بودند و برای درختان بنه از رفسنجان پیوند می بردند و در جنگل های منطقه جبال بارز به درختان پیوند می زدند.

 بعد هم در سال 1323 پیش کار و کارگر مرحوم آقای سید زین العابدین رضوی شدم. حدود 20 سال برای ایشان کار کردم. بعد یک مقداری از املاک و  باغات موقوفه ای در کرمان که مال آقایان ابراهیمی بود و باغات آقای حسین شفیعی پور که شوهر دختر خاله ام بود را مسوولیتشان را به من واگذار کردند. دکتر سید علی اوحدی هم از آمریکا آمدند و  حدود 150 هکتار باغ در رفسنجان، نوق و کویر کرمان (نجف آباد) را به من واگذار کردند. در حال حاضر هم بخشی از کارهای دکتر اوحدی را خودم انجام می دهم.

  اجداد شما 400 سال پیش از گناباد آمدند تاج آباد ولی همانطور که می دانید پسته تقریباً از 100 سال پیش در رفسنجان زیاد شد. لطفا در رابطه با تاریخ احداث باغ در رفسنجان توضیح دهید.

مرحوم سید مهدی اوحدی پدر دکتر اوحدی در فتح آباد سه تا چهار حبه مالک بود و همچنین دو تا باغ از قدیم و درختان ماده را نگه می داشتند.

 در باغچه خانه آقای اوحدی درخت ماده ای بود که در طی 4 تا 5 سال از 100 درصد محصول 90 درصدش خندان بود. مقدار خوشه هایش هم پر و انگوری بود. دیده بود درخت خوبی است و چند سال محصول خوبی داده است. شخصی در رفسنجان بود به نام آقای سید محمد جندقی که پیوند زن مشهوری بود. فرستاد دنبال  ایشان و گفت درخت را قطع کند تا ترکه بزند و بعد بشود سایر درختان را پیوند زد. از درختان این باغ در عرض 1 تا 2 سال حدود 200 نفر پیوند برده بودند.

 باغات این 200 نفر در کجا بود؟ 

در کلیه مناطق رفسنجان خصوصا حومه شرقی و فتح آباد بود. در همانجا این درخت را زیاد کرده بود و  به این پیوندزن گفته بود هرجا مالکین درخت تازه ای دارند و بخواهند پیوند بزنند بیا و از این پیوند استفاده کن و درختان را پیوند بزن.

قبل از این زمان هر چند پیوند زنی تا حدی مرسوم بود ولی مردم خیلی دنبال پسته نمی رفتند چون باردهی درختان به این طریق بود که یکسال محصول داشتند و یکسال نداشتند. این پسته که دایر شد در همه جای رفسنجان اعلام کرد که هرکس بخواهد پیوند بزند بیاید از درختان من پیوند بگیرند و بزند. از آن زمان به بعد زراعت را قطع کردند و شروع کردند به پسته کاری.

   این قضیه مربوط به چه زمانی است؟

سال های 1314 یا 1315 شمسی.

  چقدر طول کشید که پیوند اوحدی زیاد شد؟

خیلی سریع. ظرف 20 سال همه رفسنجان شد پسته کاری. بعد یکی دو تا پسته دیگر مثل احمدآقایی زیاد شد که آقای فروتن پدر محمد آقا فروتن در باغش پیدا کرده بود و کم کم پیوند زد.

بعد یک نوع پیوند را مباشر آقای عباس امین به نام اکبر عبداللهی (عموی حاج محمد عبداللهی) معرفی کرد. او هم در کشکوئیه مسوول باغات آقای امین بود. در باغات، پسته اکبری را پیدا کرده بود. این نژادها بعد از اوحدی پیدا شدند. نژادهای دیگر مثل کله قوچی را بیشتر مرحوم عباس هرندی انتشار داد که در کشکوئیه باغاتی داشت. به ترتیب بعد از اوحدی، احمد آقایی، کله قوچی و اکبری بود. یک پیوند دیگر به نام ممتاز مال دایی خودم به نام مرحوم حبیب الله خاندانی بود که در نوق زدند. خیلی بار می دهد. از بس که بارش زیاد است درخت رشد نمی کند و بزرگ نمی شود. سال های اول تا چهارم خوب است و بعد ضعیف می شود. لذا مردم آن را طرد کردند و زیاد نشد.

همزمان با پسته فندقی، حاج آقا واحدی در مهدی آباد پسته ای داشت به نام واحدی. از کله قوچی خیلی درشت تر بود منتهی خوشه بندی و باردهی اش کم بود. چند تا باغ زدند و بعد بریدنشان. پسته  واحدی خیلی درشت و خوش رؤیت بود. مرحوم سید مهدی اوحدی در عرب آباد حدود 600 قصب یعنی 5/1 هکتار داشتند. پیوندهای واحدی را زدند و هفت تا هشت سال پسته داد. دیدند باردهی اش کم است، بریدند. ولی اوحدی همه استان را گرفت. علت اینکه اوحدی را می پسندیدند این بوده که پسته اوحدی آفت می گرفت ولی مقاوم بود.

  الان مردم دارند به جای اوحدی، احمد آقایی یا اکبری را پیوند می زنند. چرا؟

به دلیل تفاوت نرخ و باردهی شان با اوحدی است که این دو نوع پسته در بورس است.

 شما با مرحوم غلامرضا آگاه هم مستقیم کار کردید. 

همانطور که گفتم دایی من مسوول امور باغات آقای آگاه بودند. در آن زمان من جوان بودم و همراه دایی ام کار می کردم. شخصاً مسوولیتی نداشتم. 

تا آنجا که یادم هست آقای غلامرضا آگاه از منابع طبیعی ایران جنگل های استان را تمام اجاره کرده بودند و قراردادشان این بود که پیوند بزند با هزینه خودش و 40 سال محصول را برداشت کند و بعد واگذار کند به دولت. حتی در بافت و بزنجان که در آنجا بنه خیلی کم است. بنه در جاده جیرفت و کوهستان های اطراف بم خیلی انبوه است. شروع کردند و چند سال خودم همراه دایی ام می رفتیم.

 در انارون دارزین (ده بکری) یکی از درختان بنه، درختی بود که سر استخر بود. شاید حدود 200 متر شعاع سایه انداز درخت بود. خیلی بزرگ بود. 250 پیوند خورده بود. سال چهارم و پنجم حدود 60 تا 70 کیلو پسته خشک کرده بود. این باعث تشویش دامداران بومی شد. به علت اینکه آنجا دامداری و گوسفند داری زیاد بود، دیدند اگر جنگل ها پیوند بخورد جنگل ها قرق می شوند و دیگر اجازه نمی دهند که شتر و گوسفند وارد جنگل شود. سعی کردند که زمستان یا هر وقت دیگر وارد جنگل شوند و پیوند درختان را بشکنند و به جنگل صدمه وارد کنند و باعث دلسردی شوند.

یک سال در بافت حدود 30 تا 40 تن بادام از جنگل برداشت کردند. پسته را هم 5 تا 6 تن برداشت داشتند.

 در شهربابک فردی بود به نام رضا خان و در آن زمان تفنگ و تفنگ چی داشت. شروع کردیم به آماده کردن درختان برای پیوند. 27 نفر بودیم. یکشب در خانه ای که منزل داشتیم صاحبخانه گفت شما در خانه من نان و نمک خورده اید، ناچارم شما را از جریانی با خبر کنم. گفت رئیس قبیله یعنی رضا خان دستور داده تا امشب چند نفر تفنگ چی بیایند اینجا همه  شما را ناکار کنند. نه اینکه بکشند بلکه به شما صدمه وارد کنند تا هیچ کس دیگر جرأت نکند بیاید. مرحوم دایی ام گفت وسایل را بار الاغ ها کنید و از اینجا بروید.

   در آن زمان نه جاده بود و نه وسیله نقلیه ای. چگونه رفت و آمد می کردید.

با  شتر یا الاغ. سال  1320 شمسی هم آقای سید رحیم مرتضوی متخصص و کارشناس پسته استان خراسان بودند که آقای رضوی معرفی شان کرده بودند. ایشان فرستادند دنبال من و گفتند که آقای آگاه روزی چند به تو مزد می دهد؟ من گفتم روزی 3 قران که می شود ماهی 9 تومان. گفت بیا همراه من برویم مشهد. من آنجا رسماً استخدامت می کنم با ماهی 30 تومان. از اینجا رفتیم به اداره کشاورزی مشهد. رفت در کارگزینی و گفت یک نفر را آورده ام تا به عنوان دستیار خودم استخدامش کنید. شناسنامه ام را که دیدند گفتند نمی توانیم استخدامش کنیم چون زیر 18 سال سن دارد. قرار شد روز مزد استخدامم کنند.

 6 ماه تمام شهرهای خراسان و جنگل هایش را با شتر و قاطر بازدید می کردیم و سرکشی می کردیم.  دولت در جنگل های آنجا هم پیوند زده بود. اداره دارایی هر شهری به نمایندگی از کشاورزی آنجا درختان را پیوند زده بود. خوب گرفته بود. ما را فرستادند تا کنترل کنیم. رفتم خراسان، گناباد، فردوس، سرخس و چند جای دیگر، همه جا پیوند زده بودند.

 در خراسان آن زمان پسته کاری بود؟ 

مرحوم آقای سیدرحیم مرتضوی دهی در کاشمر خراسان به نام انابت را که جزء املاک آستان قدس رضوی است، حدود 20 تا 30 هکتار از آن را در سالهای1321 تا 1323 پسته زدند و از همانجا پسته کاری را یاد گرفتند.

اول آقای آگاه پیوند به درختان بنه وحشی در استان کرمان زدند. خیلی زمان بعد از آقای آگاه، در خراسان پیوند زدند. اولین کسی که شروع به پیوند بنه و صادرات پسته و نمره کردن و باغ ریزی در رحیم آباد و همت آباد کرد آقای آگاه بود. یک باغ 10 هزار قصبی در آن زمان پسته ریخته بود. بطور کلی مرحوم غلامرضا آگاه سردمدار و پیشکسوت پسته بودند در هر زمینه اش.

 آقای آگاه باعث تشویق مردم شدند برای پسته کاری یا شخص دیگری بود؟ 

بله آقای آگاه باعث شدند ولی پیوند اوحدی باعث همه گیر شدن پسته در استان شد. در ابتدا که همه در کار زراعت پنبه و گندم بودند. وقتی پسته اوحدی آمد زراعت را ترک کردند و شروع کردند به پسته کاری. ولی راهنمای همه جانبه پسته در رفسنجان آقای غلامرضا آگاه بودند. اولین نفری که پسته را صادر کرد ایشان بودند.

باغ های اولیه در سیرجان، زرند و راور پسته اوحدی بوده. پیوندهای احمدآقایی 20 تا 30 سال بعد زده شد. سال 30 تا 34 هرجا می خواستید آمار بگیرید 90 درصد پسته اوحدی بوده. علتش این بود که پسته ای که به آمریکا صادر می شد و مورد پسند بود رقم اوحدی بود.

آقای ابطحی: همزمان با ایشان آقای حسن زاده در شرکت اطمینان هم بودند که کارهایشان را یک فرد ارمنی انجام می داد برای صادرات. آقای آگاه تاجر محلی بودند که خود شخصاًٌ صادرات را انجام می دادند. پسته قبل از این جریانات از تهران خرید و فروش می شده و می رفته به لبنان و کشورهای عربی.

  با این حساب شما اعتقاد دارید که رقم اوحدی باعث ایجاد تحول شد و نقطه عطف پسته کاری بود؟

بله. کسی که باعث تحول در پسته کاری شد شخص آقای اوحدی بود. ولی آقای آگاه برای هر کار پسته مانند صادرات، نمره کردن پسته و... اولین نفر بودند. ولی چیزی که باعث همه گیر شدن شد باردهی و مشتری داشتن پسته اوحدی بود.

در حال حاضر اول احمدآقایی است، بعد از آن فندقی و مختصری هم اکبری. کله قوچی تقریبا دیگر از بازار خارج شده است چون آفت پذیر است و خیلی مشکلات ایجاد کرده و همه دارند درختان کله قوچی را می برند و پیوند جدید می زنند.

آقای ابطحی: وقتی از درخت برای پیوند ترکه در می آوریم، محصول دهی درخت را عقب می اندازیم. مرحوم اوحدی یکی از کارهایی که کردند این بوده که به همه پیوند داده در صورتی که با این کار باردهی درختان را عقب می انداختند.

   در شروع همه گیر شدن پسته و پسته کاری، بیشترین آفتی که اذیت می کرد چه بود؟

هم شیره خشک و هم شیره تر. آن زمان سم هم نبود. از سال های 1330 شمسی به بعد نیکوتین (شیره تنباکو) می آوردند. اداره کشاورزی می آوردند. نیکوتین برای پسیل خیلی مفید بود ولی برای شیره تر (زنجره) خیلی تأثیرگذار نبود. شیره تر هرجا می رفت صد در صد از بین می برد. هیچ نوع سمی هم نبود. سم ها را کم کم از خارج وارد کردند که آقای آگاه اولین سم را آوردند بعد آقای امین.

  نیکوتین روی شیره تر اثر نداشت؟

روی زنجره نه. فقط روی شیره خشک. نیکوتین را از تهران در حلب های نفتی 20 لیتری می دادند. سم پاش موتوری آنموقع نبود. سم پاش های دستی 100 لیتری از آلمان آورده بودند. هر 100 لیتری تقریباً 100 گرم (20 تا 25 مثقال) می ریختند داخلش و سم پاشی می کردند. حشره های بالدار بلند می شدند در هوا و می افتادند زمین.

 آفت مهم بعدي چي بود؟  

آفت بعدي كنه (كنه هاي برگي) و شپشك (شپشك هاي واوی) بود.

  سن خسارت نمي زد؟

گاهي اوقات سن هم بود ولي آفت اصلي حساب نمي شد.

  در باغات آن زمان که متراكم بودند و نظم نداشتند سمپاشي چگونه انجام مي شد؟

حداقل 6 متر بین ردیف فاصله بود. باغاتي در كشكوئيه و باغاتي كه درختانشان بادامي بود 5 متر فاصله مي گذاشتند. در باغات مالكين عمده مثل آقاي برخوردار كه 200 تا 300 هكتار داشت، فاصله 4 متر روی ردیف بود.

  اصلاحات ارضي بر مسائل پسته كاري چه تاثيري گذاشت ؟ 

به نظر من اصلاحات ارضي روي پسته كاري اثر سويي نداشت. باعث شد پسته كاري بيشتر شود. در اصلاحات ارضی مقداری از زمین ها را به زارعین دادند و آنها هم شروع به باغ ریزی کردند. باغاتي كه به صورت خرده مالکی بودند و بعد از اصلاحات ارضي باغ ريزي شد نظمي نداشتند. کسانی که به صورت خرده مالکی بودند خیلی به نظم و فاصله دقت نمی کردند. بیشتر مالکین عمده باغ ریزی شان منظم بود.

آقای ابطحی: تقریباً اصلاحات ارضی و  زیاد شدن تلمبه ها همزمان بود. تلمبه ها که زیاد شد آب کم شد. در دهات اصلاً زارعین هیچ کدام خانه شخصی و زمین نداشتند. همه شان در امارت اربابی و مالکین زندگی می کردند. اصلاحات ارضی باعث شد مالکین به زارعین زمین بدهند. حدود 100 یا 200 یا 50 قصب زمین دادند به زارعین. اینها حریص بودند برای باغ ریزی. اگر می توانستند وجب به وجب درخت می کاشتند. آب را هم از ارباب ها می گرفتند.

در رفسنجان اصلاحات ارضی شامل هیچکس نشد به جز آقای جهانگیرخان سیف الدینی. چون طبق قانون اصلاحات ارضی می بایست مالک و هر کدام از اعضای خانواده اش یک ده شش دانگی داشته باشند که در رفسنجان ما چنین کسی را نداشتیم. باغ و کشت مکانیزه شامل اصلاحات ارضی نمی شد. اینگونه نبود که امروز بگویند، قانون فردا اجرا شود بلکه سه تا چهار سال طول کشید. در این فاصله مردم فهمیدند و رفتند باغ زدند.

  چينه كشي و حصارکشی تا كي در باغات رايج بود ؟

حداكثر تا سالهای 27 يا 30 شمسی، ابتدا چينه مي كردند و  بعد درخت مي زدند. ديگر از سال 30 به اين طرف این کار كم كم متروك شد. در اكبر آباد برخوردار در اول جاده باغی با مساحت 70 تا 80 هزار قصب هست که چينه زده اند. الان هم چينه وجود دارد.

 در مورد نحوه آبیاری باغات قدیمی توضیح دهید. وضعیت آب  در آن زمان چگونه بود؟ 

اوایل، همه دهات زعیم داشتند. قبل از اینکه پسته اوحدی زیاد شود، موقع تابستان آب میرفت در مزرعه پنبه و گندم. زمستان که آب بیکار بود به باغات می دادند. در تابستان فقط یکبار آب می دادند. بعد کم کم زراعت قطع شد و پسته کاری که شد آبیاری ترتیب خاص خود را داشت. بین 55 تا 60 روز یکبار آبیاری می کردند. اگر آب زیادتر بود 40 تا 45 روز یکبار آبیاری می کردند. روش آبیاری به همین صورت فعلی یعنی غرقابی بود.

  قنات های عمده منطقه در کدام نواحی بودند؟

در عرب آباد، فتح آباد، قاسم آباد، شفیع آباد و عباس آباد حاجی. پایین تر در عباس آباد آقاغفور و جعفرآباد و محی آباد. یک طرف هم در اطرف دولت آباد و نوش آباد.

  اولین چاه عمیق در چه زمانی زده شد؟ 

اولین چاه عمیق را مرحوم آقای رضوی با دستگاه حفاری که از جمشید یگانکی در  تهران خریدند در سال 25 یا 26 شمسی درحیدرآباد زدند. قنات حیدرآباد خشک شده بود و آب نداشت. دودانگ آن مال آقای رضوی و  بقیه اش مال آقای یوسفیان و معین زاده بود.

 آقای ابطحی: زمانی که در مسیر جاده نوق مرغابی بود چه سالی بود؟ 

وقتی بارندگی زیاد می شد سیلاب رودخانه می آمد. سیلاب رودخانه سفید و رودخانه گیودری از اطراف رفسنجان می آمدند و از زیر محی آباد آب می رفت داخل جنگل اکبرآباد برخوردار و در آنجا پخش می شد. در آن وقت زه هم بالا بود. آب می آمد بالا و رفسنجانی ها هم می رفتند مرغابی شکار می کردند. تا سالهای 35 تا 37  اوضاع چنین بود.

  نحوه کوددهی باغات در آن زمان چگونه بود؟ 

تقریبا از سال 34 تا 35 به بعد شروع کردند به دادن کود. کود گوسفندی را کامیون دارها می آوردند. یک کامیون هشت تا 9 تنی کود را 100 تومان می خریدند و می ریختند روی زمین و با بیل زمین را می کندند. تراکتور در آن زمان خیلی نمی توانست در باغات کار کند. کم کم ماهی از بندرعباس آوردند.

 اولین بار چه کسی گفت که کودماهی به درد می خورد؟ 

افراد باهوش و پیشرو. یکی شان حسین شفیعی پور و دیگری محمدآقا غفوری بود. با بیل زمین را می کندیم و ماهی می دادیم. بعد از ماهی، کودهای  آلمانی بود از جمله کود نیتروفوسکا که توسط آقای آگاه وارد شد و کود دیگری که  آقای عباس امین وارد نمودند. نمایندگی اش را همین دو نفر در استان داشتند.

 ازچه زمانی استفاده از تراکتور رایج شد؟ 

در همان سالهای 39 تا 40 که آمدم پیش دکتر اوحدی. از تراکتورهایی که دو تا چرخ و دو تا شاخ داشتند شروع شد. آقای اوحدی یکی خرید و استفاده کرد. کم کم اداره کشاورزی تراکتور های تبریز را آورد. اگر تراکتور نبود باغات 30 تا 50 هکتاری را هیچکس نمی توانست باغ ریزی کند. با بیل و کارگر امکان پذیر نبود. قبل از اینکه تراکتور بیاید صد نفر عمله بیل دار می بایست روزانه کار کنند.

 این کارگر ها بومی بودند یا از جاهای دیگر می آمدند؟ 

بیشترشان از کوهستان های اطراف می آمدند و کار می کردند. تراکتورها که آمد کم کم کارگر کمتری به کار گرفته شد.

 زمانی که مباشر آقای رضوی بودید چه اختیاراتی داشتید؟ 

مباشر کسی بود که مسوول جمع آوری صحرا و پنبه و کارگر بود. روز اولی که پیش آقای رضوی رفتم ، 20 شهریور سال 23 بود. چند ماهی کار کردم و دفترهایشان را نوشتم و یاد گرفتم. ایشان مسافر کربلا شدند. از کرمان آقایان ابراهیمی و دیگران همه همسفر شدند تا با ماشین بروند کربلا. آقای رضوی به من گفتند برو پیش آقا غلامعلی مرشد که طرف حسابشان بود. آقای عباس امین هم بودند. طرف حساب آقایان ابراهیمی هم آقای برخوردار بود. گفتند 30 هزارتومان از برخوردار بگیر به حساب آقایان ابراهیمی. 20 هزارتومان هم از آقای غلامعلی مرشد بگیر. چک هایش را بگیر و پول ها را از بانک بگیر و بگذار توی منزلت. 20روز زودتر که ما می خواهیم راه بیفتیم آماده باشد. دو روز قبل از حرکت به من گفتند برو پول ها را بیاور. می خواستند امتحانم کنند. گفتم پول ها همین جاست، من آنها را خانه نبردم. بالای گنجه است. بروید بردارید. ماشین را سوار شد و مرا برد در محضر مرعشی. گفت یک وکالت خطی بنویسید که همه زندگی من دست آقای امیری باشد، خرید و فروش و ملک و همه چیز.

 در آن زمان چقدر مزد می گرفتید؟ 

150 تومان پول و 20 من گندم در ماه.

 آقای رضوی به شما ملک و زمینی هم دادند که برای خودتان داشته باشید؟ 

200 قصب زمین در فتح آباد به من دادند و گفتند از آب ده استفاده کن.

  چرا دنبال باغ ریزی نرفتید؟

چون ز خدمت به نعمت نپرداختم.

 آقای ابطحی: داستان مهندسی که از روسیه آمده بود را برایمان تعریف می کنید؟ 

اداره کشاورزی ایران کارشناس آفات از روسیه خواسته بود که شخص پروفسور کریوخین و مترجمی از آنجا آمده بودند. مهندس رضوی برادر آقای سید زین العابدین رضوی نماینده مجلس بودند و با وزیر وقت کشاورزی رفیق بودند و در فرانسه با هم درس خوانده بودند. او به آقای رضوی گفته بود که این آقای پروفسور می خواهد بیاید رفسنجان. این شخص با هواپیما می آید کرمان. شما بروید به استقبالش و از ایشان پذایرایی کنید. آقای رضوی آوردنشان به منزل خودشان و چند روزی از ایشان پذیرایی می کردند.

تا زمانی که آقای کریوخین آمده بود ایران هیچکس در ایران از آفت پسته و چیزی که باعث خشک شدن درختان می شد چیزی نمی دانستند. درخت پسته که خشک می شد می گفتند مرد. آقای رضوی پشت منزل دکتر ضیاء ابراهیمی باغی داشتند که درختان صد تا صد و بیست ساله داشت که خشک می شدند. آقای کریوخین را بردند در باغات که نشانشان دهند. وقتی وارد باغ شدیم و پروفسور درختی که اول باغ بود و خشک شده بود را دید، گفت یک سانتیمتر زیر زمین شیره سیاهی هست که باعث خشک شدن درخت شده است. وقتی باغبان خاک را کنار زد، دیدیم که درست 
می گوید. این همان گموز بود.

 چند قدم آنطرف تر رفتیم درختی دید که کرم های ریشه خوار داشت. گفت که کرم هایی است که از کنار تنه درخت را سوراخ می کنند، مثل پروانه می شوند و پروانه های سیاه 
می آیند بیرون. اینها آفت هستند و می بایست پیشگیری کنید. پای درخت را کندند و بعد سمی از نوع د.د.ت توی حلب مثل دوغ غلیظی درست کردند و ریختند درون سوراخ و اطراف درخت و تمام درخت را سم پاشی کردند تا کرم هایی که دیده نشده بود و کوچک بودند کشته شوند. ما می گفتیم این آدم علم غیب دارد.

 آقای ابطحی: لطفاً در مورد سفرتان به آمریکا که با آقای دکتر اوحدی داشتید برایمان تعریف کنید. 

سال 57 شمسی آقای دکتر اوحدی به من گفتند که برویم آمریکا تا با تجربیات و تکنیک های آن ها آشنا شویم و برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم. از اینجا ما را به رئیس دانشکده کشاورزی دیویس در آمریکا معرفی کرده بودند. رفتیم پیش او و اطلاعاتی را در این زمینه خواستیم. قرار شد در اختیارمان قرار دهند. ایشان هم به چند منطقه پسته کاری به نام کرمان در کالیفرنیا و سه- چهارمنطقه دیگر که پسته کاری بود نامه نوشتند. قرار شد به این مناطق برویم و اطلاعاتی را که می خواستیم در زمینه داشت و برداشت پسته به ما بگویند.

رفتیم در شهری به نام مادرا که حدود هزار هکتار پسته کاری داشت. درختانش حدود 13 یا 14 ساله بودند. آقای دکتر اوحدی از مهندسی که مسوول آنجا بود سؤالاتی کردند و ایشان هم جواب می دادند. یک وقت آقای مهندس آمریکایی به آقای دکتر گفتند که ما در اینجا با مشکلی مواجه شده ایم شما که در این زمینه فعالیت می کنید ببینید می توانید مشکلمان را رفع کنید. دکتر گفتند که مسوول امور پسته من این آقا هستند، از ایشان سؤال کنید.

گفت که درختان پسته مان حدود 4 تا 5 سال است که برنما شده اند. پسته های تمام درختان این منطقه امسال پوک شده و هیچ مغزی ندارند. مهندسین آمریکایی نتوانستند علت را تشخیص بدهند. حدود اواخر مرداد آنجا بودیم اول برایم کمی مشکل و سنگین بود که یک مهندس آمریکایی از من که آدمی بی سواد هستم چاره مشکل می خواهد و از من سؤال می کند.

گفتم آیا امسال باغات مبتلا به آفت پسیلا (شیره خشک) شده اند که یک هفته دیر بشوئید؟ گفتند که نه، ما به موقع سمپاشی نموده ایم. گفتم آفت دیگری در ایران هست به نام سن سبز که باعث پوکی پسته می شود، آیا این آفت را گرفته یا نه؟ گفت نه. گفتم تعمیراتتان را تغییر داده اید یا نه؟ گفت ما هر سال کودهای شیمیایی می ریزیم و از طریق قطره ای کود می دهیم. گفتم شما تلقیح تان مصنوعی است یا طبیعی؟ گفت نه، تلقیح ما طبیعی است. از 20 تا درخت یک درخت نر گذاشته ایم که تمام این منطقه را تلقیح می کند. خلاصه به صورت طبیعی تلقیح می شوند. گفتم بایستی در تلقیح اینها اشکالی باشد. گفتم زمان تلقیح اینجا باران نیامده؟ گفت بله. یک هفته اینجا باران آمد و فوری گوشی را برداشت و اطلاع داد که دلیل پوکی پسته را پیدا کردم. خیلی خوشحال شد و از من خیلی تشکر کرد و تحویلمان گرفت. به دکتر اوحدی گفت ایشان پروفسور هستند؟ گفتند نه ولی در زمینه پسته تجربه زیادی دارند.

  آینده پسته منطقه را چگونه می بینید؟ 

آینده پسته منطقه با این جو و اوضاع خشکسالی مثل مریض بی دارویی است که خوابیده و منتظر مرگ می باشد. یادم می آید در سال 34 از اول اسفندماه باران شروع شد و تا آخر خرداد ماه هر روز باران می بارید. همه جا سبز شده بود. ولی الان سال ها می شود که باران درستی نیامده است. این درخت ها که به این اوضاع رسیده اند علتش همین خشکسالی هاست. به این صورت که آب های زیرزمینی هم پایین می رود، چاهها یکی پس از دیگری خشک می شوند. اول انقلاب از نوق به طرف جوادیه در دو طرف جاده تلمبه هایی زدند که چند سال برداشت کردند الان همه آنها خشک شده اند.

در رفسنجان در سال 24 یا 25 حدود 90 قنات بود. آن زمان پمپ هم نبود که کل آب را بگیرند. قنات بود و  به همان مقداری که آب می آمد برداشت می کردند. اینگونه نبود که با سرعت بیشتری بتوانند برداشت کنند. هرسال هم بارندگی می شد و کمبود آب زیرزمینی نداشتیم. در حال حاضر در رفسنجان حدود 1700 تا 1800 تلمبه چاه با مجوز است. شاید 500 تا هم غیر مجاز باشد. همه این معایب به هم شد و باعث از بین رفتن باغات شد.